عالم عادت کرده است که شب اول محرم که میشود، صدای گریه و آه بشنود. سراسیمه، مثل کسی که عزیزی در سفر داشته، سفری یکساله، خودمان را به حسینیه میرسانیدم. گوشهای از فرشی مینشستیم، کفشهایمان در کیسه در بغل، سرمان را میانداختیم پایین، حال روضهخوان چه بخواند چه نخواند، برای خودمان زار میزدیم. دلمان خوش همان یک تکه فرش بود، دو استکان خرما، سیاهیها و چهرهای آشنا.
اما امسال، عالم صدای گریۀ شدیدتری میشنود.
ادامه خواندن انبارهای پر از اشک، روایتی از محرم در روزگار کرونا1+