چند وقت پیش، بعد از مدتها خانهنشینی به پاساژ شلوغی رفتم. کافۀ پاساژ مملو از آدم بود. کمی نگاهشان کردم و از خودم پرسیدم: چرا بیشتر دخترهای این کافه شبیه هم اند؟ و همۀ آنها شبیه فلان اینفلوئنسر اینستاگرام؟
بعد به خودم نگاه کردم. شبیهشان بودم؟
شبیه نبودم.
بعد کمی فکر کردم، آیا این شبیه نبودن من حسن است یا عیب؟
در همین افکار بودم که به فایل صوتی جالبی رسیدم. از دکتر آذرش مکری. در این پادکست، که خلاصۀ کتاب «محبوب» بود، تفاوت بین دوست داشتنی بودن و خواستنی بودن را بیان میکند.
ایشان میگفت در مدرسهها، تعدادی از بچهها هستند که همه دوستشان دارند. معلم و شاگرد. فرقی ندارد. آنها مهرباناند، وسایلشان را به دیگران میدهند، همدلی میکنند، کمک میکنند، خوش اخلاقاند.
اما عدهای هم هستند که خواستنیاند. مثلا اولین دختری که در مدرسه دوست پسر دارد، برای دخترهای دیگر خواستنی میشود. نه خود فرد، بلکه برای آدمها، موقعیتی که این فرد در آن قرار گرفته، جذاب است.
حالا بین این دو تعریف، آنچه برای آدمها باقی میماند، دوست داشتنی بودن است. اینکه فردی در دورهای از عمر خود، خواستنی باشد، مسئلۀ ماندگاری نیست. میآید و میرود. اما آدمهایی که دوست داشتنیاند، به مراتب موفقیتهای بیشتری کسب میکنند. تا اینجا که حتی دکتر مکری توصیه میکرد پدرمادرها باید به کودکانشان یاد بدهند که چگونه در این دایره قرار بگیرند.
سپس دکتر مکری خیلی خوب این جریان را به دنیای امروز پل میزند. شاید حتی قبل از اینکه من بگویم، شما هم این پل را در ذهنهایتان زده باشید. افرادی که در اینستاگرام یا هر شبکۀ مجازی دیگری، فالوورهای بسیاری دارند، لزوما آدمهای دوست داشتنی نیستند، بلکه برای دنبال کنندگانشان خواستنیاند.
دنبالکنندگان، زندگی خودشان را با آن اینفلوئنسر مقایسه میکنند. اتفاق ناگوار اینجا میافتد، که ملاکها، بینش و طرز سنجش زندگی را کم کم این افراد خواستنی برای ما معین میکنند.
آنها برای دنبال کننده یک مدینه فاضله میسازند، مدینۀ فاضلهای که ممکن است لزوما برای زندگی ما مناسب نباشد. افق دید ما میشود صفحۀ چند اینچی موبایل. افق دید در هر زمینهای. ابتدا از لباس و دکور خانه شروع میشود و بعد دایرهاش کم کم وسعت مییابد. آنچنان که اگر شما یکی شبیه آنها نباشید، حس میکنید یک جای کار میلنگد.
این پادکست برای من زنگ خطر بود. از خودم پرسیدم چند درصد از تصمیمهای من اثرگرفته از فضای مجازی است؟
چقدر از عرفها و مراسمهایی که باب شده، برای من از نان شب واجبتر است؟
و چقدر در زندگی تلاش کردم به جای اینکه صرفا برای گروه وسیعی خواستنی باشم، آدمِ دوست داشتنی نزدیکانم باشم؟