اگر بخواهید آدمی را بشناسید چه میکنید؟
با او معاشرت میکنید؟ حرف میزنید؟ دغدغههایش را میشنوید؟
دانشمندان و روانشناسان هم راههای بسیاری گفتهاند، ببینید چه کتابهایی میخواند، ببینید دوستانش چه کسانی هستند.
من اما فکر میکنم یکی از راههای شناخت آدمها، شنیدن دعاهای او در تنهایی است. آدم با خدایش، انگار بیشتر از همیشه خودش است. دیگر از کسی که نجوای قلب ها را میشنود، چه چیزی را میتوان پنهان کرد؟
شاید برای همین است که همسفرهای کربلا و مشهدمان را جور دیگری دوست داریم، گویی دعاهایشان را شنیدهایم. دغدغههای خالصانهشان، آنچه میخواهند. آنچه میخواهند باشند.
این همه را گفتم تا بگویم امشب و فردا، و شاید پسفردا، میخواهم در این صفحه چند دعا و نیایش از حضرت زهرا بیاورم. شاید شنیده باشید. ولی یکبار دیگر با این توجه بخوانیم که میخواهیم حضرت را بشناسیم.
ذهنمان را ببریم مدینه، 1400 سال پیش، گوشۀ خانهشان، و وقتی دستهایشان را به آسمان بلند کردند و دعا کردند، دقیقا همان زمان که خدا به ملائک فخر میفروخت، آنجا بنشینیم و بشنویم. سعی کنیم حضرت را بشناسیم.
اولین بار که این دعا را شنیدم، تا مدتها در بُهت بودم. خودم بارها از خدا خواسته بودم که راه را نشانم دهد، با خواندن این دعا، انگار دعای گمشدۀ خودم را یافتم.
حضرت زهرا سلام الله علیها:
پروردگارا، مرا به آنچه روزیام کردهای، قانع ساز،
و زشتیهای مرا بپوشان،
و برای همیشه تا هنگامی که باقیام گذاردهای، مرا ببخشای،
و هنگامی که میراندیام، از گناهانم درگذر و مرا مورد رحمت خود قرار ده.
خداوندا، در جستجوی آنچه برایم مقدّر نساختهای، خستهام مکن،
و آنچه را که برایم تقدیر فرمودهای، آسان ساز.م ا