«در محیطهای ادیبانهای که در سنین 22 تا 27 سالگیام از کنارشان گذشتم، بزرگترین خطری که احساس کردم این بود که این محیطها ممکن است مرا از اصل و مسیر خودم دور کنند، چون آنها برای خود و زندگانی خود ملاک و معیارهایی داشتند که از نظر من مضحک و گاهی گریهآور بود. تقریبا میتوانم بگویم اکثریت قریب به اتفاق ایشان دنبال خود، از طریق بازتاب خود در دیگران میگشتند. بنابراین اگر کسی آنها را نمیدید و یا دربارهشان حرف نمیزد، خود را نبود حس میکردند. این رو عطش ناخوشایندی به نمایاندن خود به دیگران داشتند.»
از کتاب نون نوشتن، نوشتۀ محمود دولتآبادی، ص 47
کتاب نون نوشتن را چند روزی است که شروع کردهام. در این کتاب، یادداشتهای «محمود دولت آبادی» حین نوشتن و بازنویسی کلیدر جمع آوری شده است. وقتی هم که کلیدر تمام می شود، برای نویسندگان آینده جریان زندگیاش را تعریف میکند. البته هدف اصلی توضیح روند نوشتن کلیدر است و مرتب سعی میکند حاشیهها را درز بگیرد.
چند خطی که در ابتدا آوردهام، مربوط به زمانی است که دولتآبادی دنبال ضابطه، عیار و استاد بوده اما تصمیم میگیرد محافل ادبی را کنار بگذارد و خودش به تنهایی راه را طی کند.
شاید در نگاه اول، عبارات فوق، چند جملۀ ساده از شرححال دولتآبادی باشد، ولی به نظرم ویژگی که او خطرناک دید و از آن دوری جُست، در بسیاری از ما، جوانان امروز، دیده میشود. آن هم در محافل مجازیمان.
لایوهایی که سر مباحث پوچ گذاشته میشود،
صفحههایی که صفر تا صدش بدون هیچ هدفی است،
زندگیهایی که روی دایرۀ اینستاگرام ریخته میشود،
اگر عطش نمایاندن خود به دیگران نیست، پس چه دلیلی میتواند داشته باشد؟
دلیل دولتآبادی برای ترک محافل ادبی و خطری که از آن جَسته، آنقدر عمیق است که میتوان چند روزی در آن شناور ماند.
ملاک ما برای بودنمان چیست؟
اگر کسی ما را نبیند، کار ما را نفهمد، بازهم برای ما ارزشمند و قابل پیگیری خواهد بود؟ یا رضایتمان از خودمان زمانی حاصل میشود که دیگران برایمان هورا بکشند؟
ما کجای دنیا دنبال خودمان میگردیم؟