خیلیها میپرسند کتابهایت را چگونه گزینش میکنی؟
من خوشبختانه دوستانی دارم که هروقت آنها را میبینم، بهاندازۀ یک ماه، کتاب معرفی میکنند، و بعد نام هر کتابی که میبرند، میگویند فلان کتابفروشی از آن دو تا دارد، و اگر بروی -مثلا- چتر، 5 تا دارد.
تنوع هم آنقدر بالاست و «وقت و پول» محدود، که نمیرسم هر کتابی که به چشمم زیبا یا جالب آمد بخوانم.
با همین دوستان قرار داشتم، بعد مصاحبت با آنها، به ترنجستان رفتم، چون تنها کتابفروشی مسیر بود که آنموقع شب باز و شلوغ بود، شروع کردم به پیدا کردن کتابهایی که یادداشت کرده بودم.
در مسیر رسیدن به صندوق، کتابی برق زد. اول گمان کردم دیوان شعر یا قرآن است. ولی وقتی بلندش کردم، تصویر خودم روی آن افتاد، جلدش از شیشه بود و بر رویاش هم گویی با ماژیک نوشته شده:
«پنجره های تشنه. رونوشتهای انتقال ضریح امام حسین از قم به کربلا . مهدی قزلی»
تورقاش به دلیل سلفون دورش، امکان پذیر نبود. طرف دیگرش را دیدم. بخشی از کتاب بود، وقتی خواندم، هم زمان ایستاد و هم من بسیار تلاش کردم که وسط ترنجستان، اشکهایم جاری نشود.
همه کتابهایی که برداشته بودم، خودشان گفتند که آنها را سر جایشان گذاشته و کتاب شیشهای را بخرم.
محتملا متوجه موضوع کتاب شدهاید.سفرنامۀ کاروانیست که بخشی از ضریح امام حسین را به صورت نمادین از قم به کربلا میبرد.
اول تصور میکردم به خاطر شیشهای بودن جلدش، دستم اذیت شود ولی کتاب با توجه به برگههایش سبک است. طراحی داخل آن هم به چشم من جدید میآمد. شبیه تقویم، در هر روز تقویم، خاطرات نوشته شده است.
این کتاب رو بخوانید و اگر کسی به شما گفت:
«جای پای خدا و ائمه تنگ شده»
یک جلد از این کتاب به او هدیه بدهید.
و اگر با کسی روبرو شدید که «شبهات وهابیت» داشت، این کتاب به خوبی تمام شبهات را جواب داده است.
علاوه بر روند داستان و سفر که خود ردنامهای بر داستان وهابیت است، نویسنده، در میان راه با روحانیها پرسش و پاسخی دارد و آنها با حوصله جواب میدهند.
سبک نویسنده در ابتدای سفر، کمی برا من غریب بود. زیرا با فعلها و ارکان جمله بازی میکرد ولی از وسطهای مسیر با او اخت شدم.
شاید شما با صادقانه بودن قضایا مشکلی نداشته باشید، اما قزلی زیادی صادقانه نوشته است. گاهی در سیر خواندن، تصویر کردن چشموهمچشمیهای روستا و شهرها بهنظرم زیاد میآمد.
یا گاهی از اصرار آقای قزلی برای نشان دادن آقای خامنهای در میان داستان، عصبانی میشدم. درگاه امام حسین که جای اینگونه مقایسهها نیست.
اما تا دلتان بخواهد افراد این کاروان باصفا هستند و نویسنده، آقای قزلی هم به زیبایی این صمیمت را نشان میدهد، طوریکه میدانم، دلم برای آقای معماریان و حاجمحمود و رضا و … تنگ میشود. بهرحال خدمتگزاران امام حسین، طوری دیگری خوباند و این اخلاص و داستانهای آن ضریح، بارها اشک را بر چشمانتان جاری میکند.
برای خرید اینترنتی این کتاب، اینجا را کلیک کنید.