پدر من در هنگام جنگ تحمیلی، سرباز بودهاند. ایشان را به مشهد میفرستند.
لکن همان دم که به مشهد میرسند، به ایشان و بقیه سربازهای اعزامی میگویند: چرا به اینجا آمدید؟
آنها را سوار قطار کرده، درهای قطار را قفل میکنند و به سمت خط مقدم میفرستند.
این داستان برای اکثر ما، داستان آشناییست و بسیاری را دیدهایم که به میدان جنگ رفتهاند درحالیکه تا قبل از آن شاید حتی فیلم جنگی هم ندیدهاند.
ولی چنین داستانهایی جدا از دلاوریها، مشکلات بزرگی دارد. چون جنگ و حتی سلاحهای آن، فرهنگ مخصوص خودش را میطلبد.
جنگ جهانی اول، به خاطر همین مسئله، شاید عمیقترین زخم روحی را در تمام تاریخ بر انسان اروپایی وارد آورد.
زیرا فکر و فرهنگ بشر به اندازه آچارها و کارخانههایشان متحول نشده بود.
ابزاری به نام مسلسل در دست ژنرالها بود که نفرات مقابل برای آن در حکم آمار بود، نه فرد.
همچنین چون جنگ حاوی ایدئولوژی قویای نبود، مسئله را بیهودهتر و پررنجتر میکرد.
حالا کمی تامل کنیم و ببینیم آیا ما هم امروزه درگیر مشکلات جنگ جهانی اول هستیم؟
بله. ما همان سربازهایی هستیم که سوار قطار شده و به سمت دنیای مدرن حرکت کرده و به دستشان سلاحی از جنس دنیای مجازی دادهاند.
بگذارید از خودم بگویم. من عادت ندارم از زندگی شخصیام، در صفحه اینستاگرام عکسی بگذارم. ولی جمعه در جمع دخترخالههایم درحالیکه سریال انگلیسی میدیدیم، وسوسه شده و عکسی از پاهایمان روبهروی تلویزیون استوری کردم.
آنموقع خندیدیم و مهلت استوری هم تمام شد. ولی میدانید از آن عکس چه چیزی برای من ماند؟
این سوال: «که چرا زمان حدود 400 نفر را، حتی به اندازه یک ثانیه گرفتهام تا چنین عکسی را ببینند؟»
آیا خود را آنقدر لایق میدانم تا چنین عکسی را در منظر 600 نفر بگذارم؟
با آنکه عکسهایم آنچنان هم شخصی نیست، سرم را در مقابل چنین سوالی پایین انداختهام .
آیا واقعا فرهنگ استفاده از شبکه های مجازی، از اینستاگرام و توییتر گرفته تا تلگرام و … در ما جا افتاده است؟
یا ما مانند بعثیهایی هستیم که سلاح شیمیایی به دستشان رسیده، و آنها تازه میخواهند با آزمایش طرز استفادهاش را بفهمند؟
—-
بخش توضیح جنگ ها از کتاب «ظلم، جهل و برزخیان زمین» اثر «محمدقائد» است.