پس از چهارده سال ازدواج و هفت دخترپیدرپی، اکنون نوبت به فرزند هشتم رسیده بود.
نام نخستین دخترش گلنار بود. فقط این نام را خود برگزیده بود. اسامی دختران دیگر همه اضطراری و اجباری و همه به امید جلوگیری از تولد مولود دختر انتخاب شده بود: گلبس، ماهبس، قزبس، کفایت و کافی.
خانوادۀ بزرگ صفدر و زلیخا عضو یک تیرۀ کوچک کوهنشین جنگلی از ایل بزرگی بودند. ایل پسر میخواست. در ایل تنها پسر بود که میتوانست اجاق خانه را روشن کند. اجاق پدران دختردار را کور و خاموش میپنداشتند و به حال زار مادران دخترزا غم و غصه میخوردند.
ادامه خواندن تبریک، پیشکش