تلگرامت را که باز میکنی، میبینی 100 پیام جدید آمده، پیش خود میگویی حتما خبر مهمی رخ داده، ولی همین که گروه را باز میکنی، در گود یک بحث جدید هول یک موضوع روز پرت می شوی.
بعد از وصل کردن فیلترشکن، توییتر را فتح میکنی، و در آن وکیلانی زبده را میبینی که هر روز فریاد دادخواهی یک گروه را ترند میکنند.
بحث، دعوا، بلاک کردن و یا از گروهی-باقهر- رفتن، گویی بخشی از زندگی روزمره ما شده است.
من از خودم بارها پرسیدهام که چرا اکثر گفتگوهای ما به نتیجهای نمیرسد؟
تا همین لحظه، به دو دلیل رسیدهام:
دلیل اول، ماهیت شبکههای مجازیست که برای چنین بحثهایی ساخته نشده است. گویی از شیشه به عنوان آینه استفاده کنید. شاید به طور موقت شمایل کلی را به شما نشان دهد، ولی ماهیت این دو و کاربری آنها متفاوت است.
دلیل دوم، عدم توانمندی ما در زمینه تفکر و مباحثه است. بگذارید حرفم را از زبان فردی بگویم که سالها در شرق میزیسته و با ما آشنایی دارد. او در تعریف خود این چنین مینگارد:
لرد اِولین کرامر، فرماندار انگلیسیِ مصر از 1882 تا 1907:
«سرآلفرد لایل زمانی گفت: «دقت، مایۀ بیزاریِ ذهن شرقی است. هر بریتانیایی که در هند و شرق کار میکند باید همواره این اندرز را به یاد داشته باشد.» فقدان دقت، که کار را به آسانی به نادرستی میکشاند در واقع مشخصۀ اصلی ذهن شرقی است.
اروپایی تا آنجا که بتواند دقیق بحث میکند، بیان او از واقعیت، خالی از ابهام است، طبیعتا منطقی است، هرچند که علم منطق نخوانده باشد.
طبیعتا شکاک است و پیش از آنکه بتواند درستی هر گزارهای را بپذیرد، برهان میطلبد.
هوش تربیت یافتهاش مثل ساعت کار میکند.
در سوی دیگر، ذهن شرقی، همانند خیابانهای تماشاییاش، به نحوی بارز گرفتار فقدان تقارن است. استدلالش به بدترین نحو درهم و برهم است. گرچه اعراب باستان به درجات اندکی بالاتر در علم دیالکتیک رسیدند، اخلاف آنها مشخصا در قدرت منطق کمبود دارند. اغلب از رسیدن به بدیهیترین نتیجهگیریها از مقدمهای ساده که میتواند حقیقت را به آنها نشان بدهد، در میمانند….»[1]
شاید این جملات برای شما گران بیاید، ولی اگر کمی به رفتارهای خودمان بنگریم، متوجه درستی حرفهایش خواهیم شد. و بهتر است بعد از گذشت حدود 100 سال از گفته های سر اِولین، کمی به تغیر رویه هم فکر کنیم.
من تغییر را در فلسفه برای کودکان یافتم. جایی که تلاش میکنیم بچهها شبیه کودکان اروپایی( در این حوزه) فکر کنند.
مستدل حرف بزنند، دلیل و علت بخواهند، ملاکهایشان را تشخیص دهند، مثال نقض پیدا کنند، همدلی و احترام به دیگران را یاد گرفته و هزاران نکته که ما از آنها غافل شدهایم را بیاموزند.
بلکه آنها کمتر به مرض دعوا، بلاک و از گروه خارج شدن مبتلا شوند.
[1] مطلب را از کتاب «ظلم، جهل و برزخیان زمین» اثر محمد قائد خواندهام.